Prophet Ayyub in the Persian Proverbs

jacob - Prophet Ayyub in the Persian Proverbs

پیامبران در ضرب‌المثل‌های فارسی

(C1 مُناسب برایِ فارسی آموزانِ سَطح)

در همه­‌ی زبان­‌ها ضَرب‌المَثَل‌ها یا اِصطِلاحاتی وجود دارند که در آن‌ها به نامِ اَفرادِ مَعروفِ مَذهَبی، تاریخی یا یک رویداد تاریخی- اسطوره­‌ای اشاره می­‌شود. در فارسی نیز این‌گونه ضَرب‌المَثَل‌ها یا اِصطِلاحات کم نیستند. در این مَتن می‌خواهیم به یکی از این ضَرب‌المَثَل­‌ها بِپَردازیم که نامِ حَضرَتِ اَیوب (ع) در آن به کار رفته است.

Prophets in Persian Proverbs

(Farsi Level: C1)

The proverbs and idioms referring to religious or historical figures, events, or mystic stories exist in all languages, including Persian. In this article, we will learn a proverb about “Ayyub” or as it is pronounced in English “Job.” In Islamic texts, Ayyub is considered a prophet. This is why his name comes with “Hazrat” in Persian text.

بَرای این‌که بِتَوانیم به سادِگی و کامل، مَفهوم این ضَرب‌المَثَل را مُتوَجِه شَویم، بِهتر است با داستان و زندگی این شَخصیت کمی آشِنا شَویم. اِبتدا داستانِ حَضرَتِ اَیوب، بر گرفته از متون اسلامی، را می­‌خوانیم.

To understand the proverb better and in simpler way, it is better to know about “Ayyub” and his life story. Let’s read his story taken from Islamic texts.

زندگی‌ِ حضرتِ اَیوب

اَیوب از پَیامبَرانی است که نام او در قُرآن و هَمچِنین کِتابِ عَهدِ عَتیق آمده است. گفته می‌شود که این پَیامَبر از نَوادگانِ حَضرَتِ اِبراهیم (ع) است. داستانِ اَیوب در قُرآن و کِتاب عَهدِ عَتیق یِکسان است. در این رَوایت­‌ها، اَیوب فَردی بِسیار خوشبخت و مُوَفق بوده، زِندگیِ مُرفَه با همسر و هفت فرزند داشته و هَمیشه شُکرگُزارِ خُداوَند بوده است. خُداوَند نیز هَمیشه اَیوب را تَحتِ مُحافِظَت و حِمایتِ خود داشته است.

The story of Ayyub’s life

According to the Quran Ayyub was a prophet. His story has been also narrated in the Old Testament. It is said that he is one of Abraham’s descendants. Both the Quran and the Old Testament narrate that Ayyub was successful and fortunate. He was affluent, living with his wife and seven children, and always grateful to God. In return, God always protected Ayyub and his family.

روزی شِیطان به خُداوَند می‌گوید اگر اَیوب بَنده‌ای مُؤمِن و شُکرگُزار است دَلیلَش نِعمَت‌ها و رِفاه زیادی است که دارد. شِیطان می‌گوید که اگر رِفاه و آسایش را از اَیوب بِگیری او دیگر شُکرگُزار نخواهد بود. بعد از این گفتگو، خُداوَند به شِیطان اِجازه می‌دَهد که کم‌کم هَر چیزی که اَیوب دارد را از او بِگیرد. اَیوب اِبتدا مال و اموالِ خود را از دَست می‌دهد سِپَس فَرزندانَش یک به یک از بین می‌روند و او درد این مَسائل را تَحَمُل می‌کند و هَمچِنان شُکرگزار می‌مانَد. در مَراحلِ بَعدی او بیماری‌های سَختی می‌گیرد که باعِث می‌شود حَتی مَردم نیز او را طَرد کنند.

One day, Satan tells God that Ayyub was a grateful devotee due to all the blessings and welfare he always had. Satan claims that if God takes Ayyub’s well-being and comfort away, he will not remain thankful anymore. After this conversation, God permits Satan to take away whatever Ayyub had to see if he remains grateful. Ayyub loses his wealth, then his children. But he still thanks God for what is happening to him. Finally, he gets incurable diseases in a way that everybody avoids him.

اَیوب در حالی‌که تَمامِ خانواده، ثِروت، آسایِش و جایگاهِ خود را از دست داده بود با بیماری سختی که داشت در بیرون از شَهر در بیابان‌ها زِندگی می‌کرد اما هَمچنان شُکرگزار خُدا بود و باوَر داشت که هَر چِه خُدا بِخواهَد بِهتَرین است. در این زَمان بُزرگانِ شهر به دیدار او رفتند و حَتی آن‌ها نیز اَیوب را سَرزنش کردند و گفتند باید گناهان بُزرگی مُرتَکِب شده باشد که این‌گونه بیمار و بی‌چیز شده است. اما این حَرف‌ها هم باعِث نشدند که اَیوب دَست از صَبر و ُشکرگزاری بَردارد.

Ayyub who had lost his wealth, health, family, and social status was living outside the city tolerating excruciating pain. However, he remained thankful to God since he was sure that whatever God wants is the best. Meanwhile, prominent figures of the city visited and admonished him. They believed that Ayyub was certainly sinful and God was punishing him for his sins. Despite all the blame, Ayyub was patiently thankful.

پس از سال‌ها رَنج و سَختی، اَیوب در این اِمتحانِ اِلهی موفق شد و خُداوَند دوباره تَمامِ ثِروَت، خانواده و جایگاه او را باز‌گرداند. اَیوب تا سال‌ها در رِفاه و آسایش و شُکرگزار زِندگی کرد.

After years of suffering and hardship, Ayyub succeeded in the test and God gave him back his wealth, family, and position. Ayyub lived in prosperity and comfort for many years.

نُکته‌ی داستان اَیوب، صَبِر بی‌مانندِ او در برابرِ سَختی‌ها و مُصیبَت‌ها و شُکرگزاریِ دائمی او بود که باعث شُد اَیوب در بِین مُسَلمانان و فَرهنگِ ایرانی، نمادِ صَبر و بردباری شَود.

The most important feature of Ayyub’s personality was his exemplary patience in times of difficulty. This made Ayyub a symbol of patience among Iranians and Muslims.

Being as Patient as Job | صبر ایوب داشتن

[sabr-e Ayyub dâštan]

در داستانِ اَیوب،‌ او در برابر سَختی‌های بزرگ، صبری بی‌مانند داشت. امروزه نیز اگر کاری، سَختی زیادی داشته باشد می‌گویند که اَنجام این کار «صَبرِ اَیوب می‌خواهد». یا وَقتی کسی سَختی‌هایِ زیادی را تَحَمّل می‌کند مثلاً خانواده‌ی خود را از دست می‌دهد و هَمزَمان سَختی‌های دیگری مانند از دَست دادنِ ثِروت را تَجربه می‌کند اما باز هَم اِدامه می‌دَهد و آه و نالِه نِمی‌کند، می‌گویَند او «صَبرِ اَیوب دارد».

In this story, Ayyub showed a unique patience in confronting all the pains and sufferings. Therefore, when we say accomplishing a work needs Ayyub’s patience we mean it is difficult to do it. Moreover, when someone tolerates many problems without complaining, such as losing a family member, job, or wealth we can say they have Ayyub’s patience.” 

این ضربِ‌­اُلمَثَل را می­‌توانیم به صورتِ منفی هم استفاده کنیم. وقتی کسی از ما می­‌خواهد شرایط بد و ناراحت‌­کننده‌ای را تَحَمُل کنیم که ممکن است ما را اذیت کند، اما ما نمی­‌خواهیم این شرایط را بپذیریم، می­‌گوییم «صبرِ ایوب که ندارم.» یعنی من مثلِ ایوب شکیبا نیستم که بتوانم چنین چیزی را تَحَمُل کنم.

This proverb can also be used in a negative form. When someone asks us tolerate a trouble or misfortune that may annoys us but we do not want to accept it, we may say “I am not as patient as Job.” By saying this, we show that we are not going to bear the situation as Job did.

گفتگوی یک

ماهان: گلناز بالاخره شوهرت از قهر برگشت؟ والله ندیدم مردا قهر کنن بِرَن خونه‌ی پدرشون.

گلناز: نه هنوز. تازه دیروز مادرشوهرم زنگ زده که تو پسرم رو دیوونه کردی نمی‌ذارم برگرده.

ماهان: عجب، نگفتی پسرش الان یه مردِ بزرگه که دوتا هم بچه داره؟!!

گلناز: نه چیزی نگفتم بهش. فقط گفتم بگین خودش بیاد صحبت کنیم.

ماهان: وای تو هم دیگه «صبر ایوب داری». من اگه بودم تا حالا ۳ بار طلاق گرفته بودم.

goftegu-ye yek

Mâhân: Golnâz, belaxare(h) šoharet az qahr bargašt? vâllâ nadidim mardâ qahr konan beran xune(h) pedarešun.

Golnâz: na(h) hanuz. tâze(h) diruz mâdar šoharam zang zade(h) ke(h) to pesaram ro divune(h) kardi, nemizâram bargarde(h).

Mahân: ‘ajab! nagofti pesareš alân ye(h) marde bozorge(h) ke(h) do tâ ham bače(h) dare(h)?

Golnâz: na(h), čizi nagoftam beheš. faqat goftam begin xodeš biyâd sohbat konim.

Mâhân: vây, to ham dige(h) “sabre Ayyub dâri.” man age(h) budam tâ hâlâ se(h) bâr talâq gerefte(h) budam.

Dialogue One

Mâhân: Golnâz! Did your husband come over his anger? I’ve never seen a man break up and go to his parents.

Golnâz: Not yet. Yesterday, my mother-in-law called and told me that I’d made his son mad and that she wouldn’t let him return home.

Mâhân: Strange! Didn’t you tell her that his son is a grown-up with two kids?

Golnâz: Nope, I didn’t tell her anything. I just asked her to tell him I’d like to talk to him.

Mâhân: Oh my God! You’re as patient as Job. If I were you, I had gotten divorce three times so far.

گفتگوی دو

نگین: سام، این ویدیویی که قرار بود ادیت کنی، چی شد پس؟

سام: کدوم ویدیو؟

نگین: ویدیویِ آخری که قرار بود تو سایت بذاریم. دو ماهه هنوز تمومش نکردی.

سام: آها، یه مشکلی داره، هنوز نتونستم حلش کنم.

نگین: پس کی درست می‌­شه؟

سام: این آخرهفته ببینم وقت می­‌کنم تمومش کنم؟

نگین: تازه این آخرهفته ببینی می­‌تونی؟ نمی­‌خوام بابا. «صبر ایوب که ندارم»، بده خودم یه جوری تمومش می­‌کنم.

goftegu-ye do

Negin: Sâm! in vidiyo-yi ke qarâr bud edit koni, či šod pas?

Sâm: kodum vidiyo?

Negin: vidiyo-ye âxari ke(h) qarâr bud tu sâyt bezârim. do mâhe(h) hanuz tamumeš nakardi.

Sâm: âhâ, ye(h) moškeli dâre(h), hanuz natunestam halleš konam.

Negin: pas key tamum miše(h)?

Sâm: in âxar-e hafte(h) bebinam vaqt mikonam tamumeš konam.

Negin: tâze(h) in âxare hafte(h) bebini mituni? nemixâm bâbâ!sabr-e Ayyub ke(h) nadâram. bede(h) xodam ye(h) juri tamumeš mikonam.

Dialogue Two

Negin: Sâm! What happened to this video you were supposed to finish?

Sâm: Which video?

Negin: The last video we were supposed to upload on our website. It has been two months.

Sâm: Yeah, it has a problem. I couldn’t solve it yet.

Negin: And when it’s gonna be solved?

Sâm: Let me see if I can find time this weekend to finish it.

Negin: Let me see if I can this weekend!!! I don’t want it. I’m not “as patient as Job.” I’ll finish it myself somehow.

2024-07-29T21:42:16+00:00

Leave A Comment

Go to Top